مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
«...حَتّى لَا یَشْهَدَ نَهَارُهُ عَلَیْنَا بِغَفْلَةٍ،
وَ لَا لَیْلُهُ بِتَفْرِیطٍ...»
ماه مبارک رمضان مهمان ماست،
مهمانی که ما را مهمان حق کرده است.
خدا کند که امسال مهمان ما، نزد میزبانمان،
به غفلت و تقصیر ما شهادت ندهد.
شب و روزهای ماه مبارک گواهی خواهند داد احوالات ما را...
در این ماه عزیز، برای همه خوبی بخواهیم؛
برای همه...
***
(دعای 45 / صحیفه سجادیه)
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
«جَزَائِی مِنْکَ فِی أَوّلِ مَا عَصَیْتُکَ النّارَ...»
ما اگر خودمان جای خدا بودیم،
خودمان را میبخشیدیم؟!
به خداوندی خدا قسم که با همان اولین گناهمان
حق داشت که رسوایمان کند...
حق داست...
حق داشت...
حق داشت...
اما...
***
(دعای 16 / صحیفه ی سجادیه)
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
چهل روز معبد چلّه گرفت با دانه های تسبیح مخصوص خودش.
این آخرین ذکر این چلّه است.
شاید جنس ذکرهای بعدی را تغییر بدهم.
اما آخرین ذکر را مثل ذکر اول، متبرک کردم به
نام نامیِ اباعبدالله الحسین(ع)...
این ذکر برای من همیشه روضه است؛
مغز استخوان را میسوزاند این روضه:
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
گاهی اوقات این تواصی ها و نکته بینی های دوستانه
عجیب به دل آدمی میچسبد؛
همین که میفهمی کسی هست که بزرگ شدن قلبت هم برایش مهم است
موجی از آرامش را نصیبت میکند.
گرچه که درد دارد، اما دردش شیرین است.
فراموش نکنیم تواصی کردن و تواصی شنیدن را...
***
سه روز مانده تا ماه مهمانی خدا،
امیدوارم امسال، مهمان خوبی باشیم...
پ.ن:
یــک ناله ی مستانه ز جایی نشنیدم
ویران شود این شهر که میـخانه ندارد
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
باید چند روزی تمرین سکوت کنم!
گاهی اوقات سکوت هم خودش ذکر است...
اما سکوت اگر با غیر تو پر شود، ذکر نمیشود
تنها سکوتی ذکر است که تو در آن شنیده شوی...
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
خودم هم گاهی اوقات شک میکنم؛
اینکه آیا واقعا منتظر واقعی هستم؟!
آیا به اندازه ی یک لیوان آب گوارا در لحظه ی تشنگی
به امام زمانم محتاج میشوم؟!
آقا جان!
به خاطر منتظران واقعی ات،
آنانی که تمام وجودشان سرشار توست؛
دیگر این غیبت را پایان بده!
***
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
آنچه که باید باشم،
با آنچه که هستم.
آن قدرت و وسعتی که باید داشته باشم،
با این ذلت و ضعفی که دارم.
اینها را که مقایسه میکنم.
خیلی شرمنده ات میشوم...
من هنوز از پس خودم بر نیامده ام و میوه و سایه ای ندارم
تا دیگران را مهمان سایه و ثمره ی خود کنم...
چه بگویم که همه درد است
درد را نمیشود فریاد زد
درد را باید تحمل کرد تا وسعت ها را در قلب ایجاد کند
این است معنای واقعی آرامش..
آرامشی که در دل طوفان هاست؛
«إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا»
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
خدایا!
اینجا دلی هست که مُرده؛
سال هاست...
گفتم گه گفته باشم!
گفتم که فردا نگویی، نگفت!
گفتم که بدانی برای من، تنها کسی که «یُحْیِی المَوْتَى» است توئی.
حالا خودت میدانی و این دل مُرده ی من!
بسم الله!
یا حیّ و یا قیّوم...
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
تنها دارایی ما دعاست؛
دعا یعنی
سنجاق کردن هیچ به بینهایت
ضرب کردن ناچیز در بینهایت
دعا یعنی بینهایت شدن با وصل شدن به بینهایت...
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
روز دوشنبه؛
روز اباعبدالله الحسین(علیه السلام).
دلم هوای روضه کرده بود، اما گفتم روضه بماند برای آخرین ذکر چلّه ی اول.
با احتساب ذکر جمعه ها، هفت روز دیگر، اولین چلّه معبد به اتمام میرسد.
دانه های تسیبح چلّه ی بعدی شاید صوتی نباشد و
از دل صحیفه ی سجادیّه بیرون بیاید.
تا هفت روز دیگر خدا بزرگ است.
این سخنرانی استاد صفایی هم نثار حضرت زینب(س).