مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
مثال شمع میسوزد دلم یک ذره یـک ذره
فدای تو ز سر تا پا شوم آهسته آهسته
یابن الحسن!
لطفی کن!
اگر قرار است دیر بیایی
زودتر مرا ببر...
***
پ.ن:
دوستان لطفی کنند به حافظه ی زمین گیر بنده
و آدرس وبلاگ و یا ایمیل را حتما درج کنند،
تا از این بیشتر شرمنده ی
لطفشان نشوم
و پاسخگوی
محبتشان
باشم.
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
شنیده ای؟!
اول گریه کن ِ
حسین ابن علی
شمر بود!
درست همان زمان
که
داشت
سر حسین را جدا میکرد...
***
***
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
فکرش هم قند در دلم آب میکند؛
چه عیدی میشود اگر عیدی فردایمان دیدار روی مهدی فاطمه باشد...
«وَ عَظِیمِ الطَّمَعِ مِنْکَ...»
خدایا!
رمضان الکریمت طمع را به این چشمان آلوده ام انداخته،
چشمانی که لیاقت دیدار ندارند،
اما کرامت تو تطمیعش کرده است حسابی...
یعنی میشود؟!!!
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
چندین سال پیش..
برای گرفتن عکس با یکی از
شخصیت های مشهور
پشت در اتاقش ایستادیم تا طرف
بخوابد، از خواب بیدار شود و گلویی تازه کند و
از اتاق بیرون بیاید و ما دنبالش راه بیفتیم و
بعد از کلی منت کشیدن
طرف راضی شود که با ما عکس بیاندازد.
بعدش یکی از آن دوروبری های شخصیت مورد نظر برگردد و به ما بگوید که
اگر اینقدر که منتظر فلانی بودید، منتظر امام زمان می بودید
حتما ظهور میکرد...
***
آری آقا جان!
مشکل من آنجاست که به اندازه ی
یک شخصیتی که در میان مردم شهرت دارد
تو را که در بین آسمانیان شهرت داری
به حساب نمی آورم...
چقدر پستی و دنائت میخواهد این "من" بودن...
مولا جان!
خودت دستی برآر و این "من" را عوض کن...
یا صاحب الزمان...
***
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
خودم هم گاهی اوقات شک میکنم؛
اینکه آیا واقعا منتظر واقعی هستم؟!
آیا به اندازه ی یک لیوان آب گوارا در لحظه ی تشنگی
به امام زمانم محتاج میشوم؟!
آقا جان!
به خاطر منتظران واقعی ات،
آنانی که تمام وجودشان سرشار توست؛
دیگر این غیبت را پایان بده!
***
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
جمعه ها هم برای من،
دانه های تسبیحی هستند که دانه دانه کمشان میکنم
تا جمعه ی ظهور که آخرین دانه ی تسبیح را بیاندازم!
فقط گاهی نمیدانم این تسبیح چند دانه دارد!
سخت میگذرد گاهی این تسیبح انداختن ها؛
بدون تو...
***
ذکر اعظم تویی آقا جان!
یابن الحسن...
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
این جمعه هم یاد تو کرده ام.
اما سوالی برایم پیش آمده که
از جواب دادنش خجالت زده میشوم در نزد تو.
می ترسم چواب این سوال تو نباشی...
یابن الحسن...
چه کسی در دل من مهمان است؟!!!
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
مشکل کار میدانم کجاست؛
جمعه که میشود، عالمی دلگیر میشود،
چه برسد به منِ یک لا قبا...
جمعه ها را تا تو نباشی نمیشود دوست داشت.
جمعه ها زمانی دوست داشتنی میشوند که روز آمدن تو باشند.
"تو را من چشم در راهم..."
***
مشکل ظهور باید با دستان ما باز شود؛
اما و اگر دارد.
اما و اگرهایش را گوش کنید: