معبد

...صفای معبد هستی، عجب تماشایی است

معبد

...صفای معبد هستی، عجب تماشایی است

تمام حرف همین است؛
دل آدمی بزرگ تر از این زندگی است
و این،
راز تنهایی اوست...

******
:All the word is this
,The human's heart is greater than this life
and this is
the secret of his loneliness

۳ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

کاری کنیم...!

یادداشت امیر مهدی ژوله:


من ﻣﺮﺗﻀﻲ ﭘﺎﺷﺎﻳﻲ ﺭﻭ ﻧﻤﻴﺸﻨﺎﺧﺘﻢ. ﻧﻪ ﺍﺯ ﻧﺰﺩﻳﻚ،ﻧﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ. ﻧﻪ

ﺍﻟﺒﻮﻣﺶ ﺭﻭ ﻣﻴﺨﺮﻳﺪﻡ ﻧﻪ ﺑﺎ ﻣﻮﺳﻴﻘﻲ ﺍﺵ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ،

ﻣﻦ ﻭﻟﻲ ﺳﺮﻃﺎﻥ ﺭﻭ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻢ،ﻫﺠﻮﻡ ﺑﻲ ﺭﺣﻢ ﻭﺑﻲ ﺍﻣﺎﻥ ﻭ

ﺧﺎﻧﻤﺎﻥ ﺑﺮﻧﺪﺍﺯﺵ ﺭﻭ ﻟﻤﺲ ﻛﺮﺩﻡ.ﺩﻳﺪﻡ ﺍﻳﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﭼﻄﻮﺭ ﻫﺮﻛﺴﻲ

ﺭﻭ ﻣﻴﺒﻴﻨﻲ ،ﺩﻭﺳﺘﻲ ﺍﺷﻨﺎﻳﻲ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﺍﻱ ﻓﺎﻣﻴﻠﻲ ﻳﺎ ﻋﺰﻳﺰﻱ ﺩﺍﺭﻩ

ﻛﻪ ﺑﺎ ﺳﺮﻃﺎﻥ ﺩﺭﮔﻴﺮ ﻳﻪ ﺟﺪﺍﻝ ﻧﺎﺑﺮﺍﺑﺮ ﺑﺎﺷﻪ.ﺳﺮﻃﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺗﺎ ﺩﻩ

ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ ﻛﻤﺘﺮ ﻣﻴﺸﻨﻴﺪﻡ ﻭ ﻣﻴﺪﻳﺪﻳﻢ ﻭ ﺍﺯﺵ ﻣﻴﺪﻭﻧﺴﺘﻴﻢ ﺣﺎﻻ

ﻧﻘﻞ ﻫﺮ ﺟﻤﻊ ﻭ ﻣﺤﻔﻠﻲ ﺷﺪﻩ.

ﺑﻪ ﻧﻈﺮﻡ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﻳﻦ ﺟﻮﻭﻥ ﻧﺎﺯﻧﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﺍﻳﻨﻄﻮﺭ ﺧﻮﺍﺑﻴﺪ،ﺍﻳﻨﻄﻮﺭ

ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ،ﺍﻳﻨﻄﻮﺭ ﺣﻴﻒ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻫﻤﻪ ﭼﻨﺪ ﺩﻩ ﻫﺰﺍﺭ

ﻧﺎﺯﻧﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﻫﺮ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺮﻃﺎﻧﻬﺎ ﺣﻴﻒ ﻭﻣﻴﻞ ﻣﻴﺸﻦ،ﺑﻴﺎﻳﻢ

ﺍﺯ ﺗﺴﻠﻴﺖ ﻫﺎ ﺭﻭﺿﻪ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻫﺎ ﻭ ﻫﺮﻛﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺮﺗﻀﻲ ﺭﻭ

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺳﺖ ﺑﮕﺬﺭﻳﻢ ﻭ ﻳﻪ ﻛﺎﺭﻱ ﻛﻨﻴﻢ ...

ﻣﺜﻼ ﻳﻪ ﻛﻤﭙﻴﻨﻲ ﺗﺸﻜﻴﻞ ﺑﺸﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﭘﻴﺸﮕﻴﺮﻱ ﺍﺯ ﺳﺮﻃﺎﻥ . ﺑﻌﺪ ﻫﻤﻪ

ﻓﺸﺎﺭ ﺑﻴﺎﺭﻥ ﺑﻪ ﻭﺯﺍﺭﺕ ﺑﻬﺪﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻣﺤﻴﻂ ﺯﻳﺴﺖ ﺑﻪ

ﻫﺮﺟﺎ ﻛﻪ ﻣﺸﺨﺺ ﺷﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﺍﻳﻦ ﺷﻴﻮﻉ ﻫﻮﻟﻨﺎﻙ ﺳﺮﻃﺎﻥ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ

ﺳﺎﻟﻬﺎ،ﻛﺪﻭﻡ ﺍﻟﻮﺩﮔﻲ،ﻛﺪﻭﻡ ﺧﻮﺭﺍﻙ،ﻛﺪﻭﻡ ﺍﺏ ،ﻛﺪﻭﻡ

ﭘﺎﺭﺍﺯﻳﺖ ،ﻛﺪﻭﻡ ﻛﻮﻓﺘﻴﻪ؟؟؟؟ﺑﻌﺪ ﻫﻤﻪ ﻭﺍﺳﺘﻴﻢ ﭘﺎﺵ ﺗﺎ

ﺍﺧﺮﺵ . ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻣﻮﻥ ﺩﻭﺳﺘﺎﻣﻮن.مرتضی ها و بچه ها ...بچه ها...!



**********

پ.ن: دوستایی که میتونن کاری بکنن یا صداشون به جایی میرسه و... لطف کنن

اگه کاری از دستشون برمیاد یا میتونن یه کمپینی چیزی راه بندازن بسم الله!

بنده هم با نظر امیر مهدی ژوله خیلی خیلی موافقم که باید یه کاری کرد!

اما مثه خیلیا نمیدونم از کجا باید شروع کرد و چیکار باید کرد!

پس اگه از دوستان کسی طرحی، نظری، چیزی به ذهنش میرسه

لطف کنه بنده رو هم بی اطلاع نذاره! حتما همراه خواهم بود!


ممنون


ذکر یکصد و شصت و پنجم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه



دخترک از میان جمعیتی که گریه‌کنان شاهد اجرای تعزیه‌اند رد می‌شود. عروسک و قمقمه‌اش را محکم زیر بغل می‌گیرد. شمر با هیبتی خشن، همان‌طور که دور امام حسین(علیه السلام) می‌چرخد و نعره می‌زند، از گوشه‌ی چشم دخترک را می‌پاید. او با قدم‌های کوچکش از پله‌های سکوی تعزیه بالا می‌رود. از مقابل شمر می‌گذرد، مقابل امام حسین(علیه السلام) می‌ایستد و به لب‌های سفید شده‌اش زل می‌زند. قمقمه را که آب تویش قلپ قلپ صدا می‌دهد، مقابل او می‌گیرد. شمشیر از دست شمر می‌افتد و رجز خوانی‌اش قطع می‌شود. دخترک می‌گوید: «بخور، مالِ تو آوردم» و بر می‌گردد. رو به روی شمر که حالا بر زمین زانو زده، می‌ایستد. مردمک‌های دخترک زیر لایه‌ی براق اشک می‌لرزد. توی چشم‌های شمر نگاه می‌کند و با بغض می‌گوید: «بابای بد!» نگاه شمر از چانه‌ی لرزان دخترک می‌گذرد، و روی زمین می‌ماند. او نمی‌بیند که دخترک چگونه با غیظ از پله‌های سکو پایین می‌رود.

شیرین اسحاقی – تهران










ذکر یکصد و شصت و چهارم


بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه



هرچه خوبی در این عالم است

از صدقه سر ِ ارباب ماست...


کلُ الخَیرِ فی بابِ الحُسَین(علیه السلام)...!