مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
تمام انتظاراتی که من از آدم ها دارم
فقط در خدا پیدا میشود...
پس چرا فقط از خدا دوری میکنم؟!
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
تمام آنچه به آن محتاجی را؛
اگر خدا تنها چیزی است که داری!
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
من باشم و تو!
هیچ کسی هم مزاحم نباشد؛
خودم و خودت...
اسمش را هم میگذارم نماز
هر روز پنج بار بیا. زود به زود دلتنگت میشوم.
من همیشه هستم
تو اما...
بگذریم
از این به بعد
بنده ی خوبی باش؛
باشد؟!!!
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
بحث برهان و یقین و اثبات نیست.
بحث نیاز است.
من حتی به قدر یک لیوان آب هم
به خدا نیاز پیدا نکرده ام
تا
در پی رفع تشنگی ام به سویش بدوم.
قدر یک لیوان آب...
***
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
سر قرارم بمانم و دانه های این تسبیح را صوتی باقی بگذارم
به دل خودم هم بیشتر مینشیند.
با تشکر از تذکر دوستان.
***
خوبی هایمان را از خودمان میدانیم،
درحالی که اگر لطف حق نبود مگر امکان خوبی کردن برای ما بود؟!
حالا مشکل اینجاست که خدا هم به رویمان نمی آورد
و ما هر روز طلبکارتر میشویم...
خیلی جالبیم...
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
هر چقدر هم خودمان را طلبکار میدانیم،
هر چقدر هم که به خودمان حق میدهیم،
هر چقدر هم که فکر میکنیم از خدا فاصله گرفته ایم،
هر چقدر هم که فکر میکنیم حرفمان نزد خداوند خریدار ندارد؛
یک آب باریکه ی مستمری،
یک رابطه ی پنهان و کوچکی،
یک پچ پچ و گفتگوی کوتاه اما ادامه داری،
یک دستاویزی
با خدا داشته باشیم.
بگذاریم گوشه ی قلبمان باشد ،
شاید که رستگار شویم...
***