مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
بعد از دفن زهرا همه رفتند.
علی به نماز ایستاده بود کنار قبر...
دلم گفت بمانم؛
ماندم.
میخواستم بدانم این چه نمازیست که مولا
بعد از دفن یگانه یاورش میخواند.
از نماز که فارغ شد،
دل به دریا زدم:
_ مولا جان! این چه نمازی بود که خواندید؟!
می شود به من هم بیاموزید؟
_ خداوند در کتابش میفرماید: «وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ...»
نماز استعانت بود...
شکسته ام سلمانم...
شکسته ام...
***
پ.ن:
شعور و شور
دو بال پروازند...
تخریب یکی برای بالا بردن و اثبات دیگری
برایم غیر قابل فهم است...
این از شعور این شب هایم:
این هم از شورَش:
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
از علی، زهرا را.
از حسین، عباس را.
بگیر...
حرامیان راه کمر شکستن را خوب میدانند...
پ.ن:
چند روزی نگذشته بود.
به خانه که وارد شد دید فضّــه هم
عزم ترک خانه را کرده...
_ فضّــه! تو هم ما را تنها میگذاری؟
_ مولا جان! زینب را آرام میکنم.
حسین را آرام میکنم.
اما...
حسن...حسن...
***
ایام فاطمیه،
اگر لایق دانستید.
از دعای خیرتان محرومم نکنید...