معبد

...صفای معبد هستی، عجب تماشایی است

معبد

...صفای معبد هستی، عجب تماشایی است

تمام حرف همین است؛
دل آدمی بزرگ تر از این زندگی است
و این،
راز تنهایی اوست...

******
:All the word is this
,The human's heart is greater than this life
and this is
the secret of his loneliness

۱۸۹ مطلب با موضوع «ذکر» ثبت شده است

ذکر پنجاه و ششم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


ما غرورمان را

روی شانه هایمان گذاشته ایم؛

این بار سنگینی است و

کمرمان را خم کرده .

ای کاش

غرورمان را

زیر پایمان میگذاشتیم؛

اگر میشد

خیلی بالا میرفتیم...

***




ذکر پنجاه و پنجم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


پرواز

دلیل

میخواهد؛

انحطاط

و

سقوط

طبیعی است...

***







ذکر پنجاه و چهارم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


گاهی اوقات

"بوسیدن" هم

ذکر است؛

بوسیدن دست "مادر".

وقتش هم

هر

روز

صبح

ناشتا!!!

باشد

بهتر است...

 

پ.ن:

از  صاحب دلی دستورش را گرفته ام.

پس بدون تردید و

بدون خجالت

ذکر عملی را

اجرا کنید.

اعجازش را به سرعت خواهید دید.



ذکر پنجاه و سوم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


و مبارزه آنجا آغاز میشود،

که تو از دل عادت ها و روزمرگی هایت

متولد میشوی...

مبارزه با نفس را میگویم...

***








ذکر دوازدهمین جمعه

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


«حسین»ی بودن

یا

نبودن...

مسئله ی غیبت و ظهور

این است!!!


پ.ن:

45 روز تا محرم باقی است...

5 روزش را بُگذر.

40 روز باقی را...

هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله...

***




ذکر پنجاه و دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


صدا؟!

نه!

سکوت!

"سکوت" است که میماند.

منتها نه  هر سکوتی؛

آن سکوت هایی ماندگارند که

سکوت در اوج قدرت باشند.

سکوت در دریایی از فریادهایی که میتوانی بزنی.

این سکوت ها آسمان و زمین را به  هم میریزند.

مثال میخواهی؟!

خار در چشم

استخوان در گلو...

و 25سال سکوت علی ...


پ.ن:

40 روزی نیستم.

میخواستم  پی نوشت را اینطور بنویسم:

"40روز تمرین سکوت میکنم"

اما دیدم سکوت در نبودن

با سکوت در بودن و سکوت کردن

زمین تا آسمان فاصله دارد.

علی ایّ حالٍ، عزیز برادر

_به قول رضا مارمولک_

توصیه میکنم حداقل  شده یک روز را

با سکوت کامل{به استثتنای امور واجب}

سپری کنید.

شیرینی خاص و نابی  دارد که قول میدهم

تا به حال نچشیده باشید.

احلا من العسل...

چَشیده ام که میگویم ها!

***

انشالله 40 روز دیگر

در خدمت دوستان خواهم بود.

التماس دعا

یاعلی




ذکر پنجاه و یکم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


چه کنم؟!

وقتی جز  شما امیدی ندارم،

وقتی جز شما پناهی ندارم؛

حق بده که ناخودآگاه دلم برای حرم امنت

تنگ بشود روز عیدی...






السلام علیک یا امام الرئوف...
دلم لک زده برای مهربانی هایت...


بعدا نوشت
:

اولین موی سپید را که  دیدی
یک سلام به حضرت عزرائیل بده؛
اولین هشدار را
بی سر و صدا
تقدیمت کرده است...



ذکر یازدهمین جمعه

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


فکرش هم  قند در دلم آب میکند؛

چه عیدی میشود اگر عیدی فردایمان  دیدار روی مهدی فاطمه باشد...
«وَ عَظِیمِ الطَّمَعِ مِنْکَ...»

خدایا!

رمضان الکریمت طمع را به این چشمان آلوده ام انداخته،

چشمانی که لیاقت  دیدار ندارند،

اما کرامت تو تطمیعش کرده است حسابی...

یعنی میشود؟!!!



ذکر پنجاهم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه



چاره ام چیست

به خودت قسم اگر میدانستم

که  باید چه چاره کنم، میکردم.

خدایا ماه مهمانی ات  به روز آخرش رسیده است.

تو به من بگو

چاره ام چیست

تو که میبینی در قلبم چه میگذرد.

تو که ذلت این قلب را میبنی.

تو چاره ای کن.

تو نجاتم بده.

من از این نفس بدکار به تو

شکایت آورده ام...

تو را به فرق تا ابرو شکافته ی علی...

این درد مرا چاره ای کن...


***


برگرفته  از:

«اِلهى قَلْبى مَحْجُوبٌ

وَ نَفْسى مَعْیُوبٌ

وَ عَقْلى مَغْلُوبٌ

وَ هَواَّئى غالِبٌ

وَ طاعَتى قَلیلٌ

وَ مَعْصِیَتى کَثیرٌ

وَ لِسانى مُقِرُّ بِالذُّنُوبِ

فَکَیْفَ حیلَتى...

یا سَتّارَ الْعُیُوبِ

وَ یا عَلاّمَ الْغُیُوبِ

وَ یا کاشِفَ الْکُرُوبِ

اِغْفِرْ ذُنُوبى کُلَّها

بِحُرْمَةِ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ

یا غَفّارُ یا غَفّارُ یا غَفّارُ

بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ»




ذکر چهل و نهم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


اون آقایی که

شبا

رد میشد از کوچه ی ما

کیسه به دوش

کو؟!

.

.

.

.

.

جوونا آقا بشید، زنده کنید رسم جوونــمردی رو امشب

یتیما منتظرن، زنده کنید شیوه ی شب گردی رو امشب


***

پ.ن:

گفت: تقسیم کار کنیم؟!

با تایید سری تکان داد و پرسید: من چه کنم؟

گفت: زینب. تو فقط زینب را آرام کن برادر. باقی کارها با من...