مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
ما غرورمان را
روی شانه هایمان گذاشته ایم؛
این بار سنگینی است و
کمرمان را خم کرده .
ای کاش
غرورمان را
زیر پایمان میگذاشتیم؛
اگر میشد
خیلی بالا میرفتیم...
***
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
پرواز
دلیل
میخواهد؛
انحطاط
و
سقوط
طبیعی است...
***
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
گاهی اوقات
"بوسیدن" هم
ذکر است؛
بوسیدن دست "مادر".
وقتش هم
هر
روز
صبح
ناشتا!!!
باشد
بهتر است...
پ.ن:
از صاحب دلی دستورش را گرفته ام.
پس بدون تردید و
بدون خجالت
ذکر عملی را
اجرا کنید.
اعجازش را به سرعت خواهید دید.
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
و مبارزه آنجا آغاز میشود،
که تو از دل عادت ها و روزمرگی هایت
متولد میشوی...
مبارزه با نفس را میگویم...
***
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
«حسین»ی بودن
یا
نبودن...
مسئله ی غیبت و ظهور
این است!!!
پ.ن:
45 روز تا محرم باقی است...
5 روزش را بُگذر.
40 روز باقی را...
هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله...
***
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
صدا؟!
نه!
سکوت!
"سکوت" است که میماند.
منتها نه هر سکوتی؛
آن سکوت هایی ماندگارند که
سکوت در اوج قدرت باشند.
سکوت در دریایی از فریادهایی که میتوانی بزنی.
این سکوت ها آسمان و زمین را به هم میریزند.
مثال میخواهی؟!
خار در چشم
استخوان در گلو...
و 25سال سکوت علی ...
پ.ن:
40 روزی نیستم.
میخواستم پی نوشت را اینطور بنویسم:
"40روز تمرین سکوت میکنم"
اما دیدم سکوت در نبودن
با سکوت در بودن و سکوت کردن
زمین تا آسمان فاصله دارد.
علی ایّ حالٍ، عزیز برادر
_به قول رضا مارمولک_
توصیه میکنم حداقل شده یک روز را
با سکوت کامل{به استثتنای امور واجب}
سپری کنید.
شیرینی خاص و نابی دارد که قول میدهم
تا به حال نچشیده باشید.
احلا من العسل...
چَشیده ام که میگویم ها!
***
انشالله 40 روز دیگر
در خدمت دوستان خواهم بود.
التماس دعا
یاعلی
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
چه کنم؟!
وقتی جز شما امیدی ندارم،
وقتی جز شما پناهی ندارم؛
حق بده که ناخودآگاه دلم برای حرم امنت
تنگ بشود روز عیدی...
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
فکرش هم قند در دلم آب میکند؛
چه عیدی میشود اگر عیدی فردایمان دیدار روی مهدی فاطمه باشد...
«وَ عَظِیمِ الطَّمَعِ مِنْکَ...»
خدایا!
رمضان الکریمت طمع را به این چشمان آلوده ام انداخته،
چشمانی که لیاقت دیدار ندارند،
اما کرامت تو تطمیعش کرده است حسابی...
یعنی میشود؟!!!
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
چاره ام چیست!؟
به خودت قسم اگر میدانستم
که باید چه چاره کنم، میکردم.
خدایا ماه مهمانی ات به روز آخرش رسیده است.
تو به من بگو
چاره ام چیست!؟
تو که میبینی در قلبم چه میگذرد.
تو که ذلت این قلب را میبنی.
تو چاره ای کن.
تو نجاتم بده.
من از این نفس بدکار به تو
شکایت آورده ام...
تو را به فرق تا ابرو شکافته ی علی...
این درد مرا چاره ای کن...
***
برگرفته از:
«اِلهى قَلْبى مَحْجُوبٌ
وَ نَفْسى مَعْیُوبٌ
وَ عَقْلى مَغْلُوبٌ
وَ هَواَّئى غالِبٌ
وَ طاعَتى قَلیلٌ
وَ مَعْصِیَتى کَثیرٌ
وَ لِسانى مُقِرُّ بِالذُّنُوبِ
فَکَیْفَ حیلَتى...
یا سَتّارَ الْعُیُوبِ
وَ یا عَلاّمَ الْغُیُوبِ
وَ یا کاشِفَ الْکُرُوبِ
اِغْفِرْ ذُنُوبى کُلَّها
بِحُرْمَةِ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
یا غَفّارُ یا غَفّارُ یا غَفّارُ
بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ»
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
اون آقایی که
شبا
رد میشد از کوچه ی ما
کیسه به دوش
کو؟!
.
.
.
.
.
جوونا آقا بشید، زنده کنید رسم جوونــمردی رو امشب
یتیما منتظرن، زنده کنید شیوه ی شب گردی رو امشب
***
پ.ن:
گفت: تقسیم کار کنیم؟!
با تایید سری تکان داد و پرسید: من چه کنم؟
گفت: زینب. تو فقط زینب را آرام کن برادر. باقی کارها با من...