مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
صبا گو آن امیر کاروان را
مراعاتی کند این ناتوان را
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
ز هرچــه غــیــر یار استغفرالله
ز بــود مــستعار اســتغــــفرالله
دمی کان بگذرد بی یاد رویـش
از آن دم بـیــشمــار استغفرالله
فیض کاشانی
پ.ن:
در این شب های بزرگ قدر
حتما به یاد دوستان خواهم بود
و امیدوارم که دوستان هم حقیر
را از دعای خیرشان محروم نسازند.
+
قدری طولانی ست اما مطمئن باشید
به شنیدنش می ارزد:
دوست داشتن
مسلط شدن بر دیگری
و
عشق
تسلیم کردن خود به دیگری...
پ.ن:
دل را به غیر عشق تو ارباب داده ام
لعنت به قلب بی در و پیکرم حسین...
***
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
مست مستم ،
برده هوشم
جام اشکم...
دردها را
گو که امشب
جای دیگر
پر بگیرد...
***
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
و در این تاریکی
در میان غم ها
که میان من و خویش
گشته حائل دنیا...
چشم بگشایی
و یک آن بینی
شده ای بار دگر
زائر قبر رضا...
چه مبارک سحری
و چه فرخنده شبی...
***
انشالله به شرط بقا و توفیق زیارت
دعاگوی دوستان خواهم بود.
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
انصاف راه خود ز سر صدق داد نه
بر درد نارسیده و درمانت آرزوست؟
***
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
مثال شمع میسوزد دلم یک ذره یـک ذره
فدای تو ز سر تا پا شوم آهسته آهسته
یابن الحسن!
لطفی کن!
اگر قرار است دیر بیایی
زودتر مرا ببر...
***
پ.ن:
دوستان لطفی کنند به حافظه ی زمین گیر بنده
و آدرس وبلاگ و یا ایمیل را حتما درج کنند،
تا از این بیشتر شرمنده ی
لطفشان نشوم
و پاسخگوی
محبتشان
باشم.
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
کُلُّ ارضٍ کَربَلا؛
هر چه را می جویی، یا هر که را...
در کربلا خواهی یافت.*
*علی اکبر بقایی
کتاب همه جا همین جاست
***
زحمت انتخابش را
دوست عزیزی کشیده است.
***
پ.ن:
کربلا رفتن ملاک نیست؛
کربلایی ماندن...
گفــت ای گروه هرکـــه نـدارد هوای ما
سـر گیرد و برون رود از کربلای ما
نـاداده تن به خواری و ناکرده ترک سر
نــتــوان نــهاد پـا بـه خـلــوتســرای ما
***
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
نمیدانم این آبِ رو
آبرو میشود یا نه؛
اما
از من فقط همین بر می آید.
تو بیامرز و ببر...
پ.ن:
دردی است غیر مُردن آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم این درد را دوا کن؟
***
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
گروه تشنگان در پچ پچ افتادند:
_ « آیا این همان ابرست کاندر پی هزاران روشنی دارد؟»
و آن پیر دروگر گفت با لبخند زهرآگین:
_ «فضا را تیره میدارد، ولی هرگز نمی بارد...»*
* م.ا.ثالث
***