بسم الله الرحمن الرحیم
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
«إِلَهِی أَصْبَحْتُ وَ أَمْسَیْتُ عَبْداً دَاخِراً لَکَ،
لَا أَمْلِکُ لِنَفْسِی
نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً إِلّا بِکَ،
أَشْهَدُ بِذَلِکَ عَلَى نَفْسِی»...
صبح هایی که به شب رسیدند،
و شب هایی که به صبح رسیدند
جز ذلت و پستی و سیاهی از من ندیدند.
من که هنوز نفهمیده ام چگونه باید خودم را حساب کنم.
این دلی که باید عرش رحمان باشد
حالا خانه ی شیطان شده است...
و تو نگو که این چنین نیست؛
شادی های این دل، غم های این دل
طراوت و پریشانی اش؛
از کجا سرچشمه میگیرد؟!
مسئله گناهان و بدی ها نیست،
مسئله خوبی هایی است که فکر میکنم خوبی است.
امشب من از نمازهایم، از روزه هایم، از خوش خلقی هایم
توبه میکنم.
بدی ها را که حرفی نیست.
این به ظاهر خوبی ها گرفتارمان میکند.
این تخلف که خانه ای که قرار بود منزل سلطان شود
حالا به دشمن جانان اجاره داده ایم، بزرگترین گناه ماست.
و حالا من به این ذلت و خیانت خود شهادت میدهم!
این دل من،
این تو...
***
(دعای 21 / صحیفه سجادیه)