مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
با ادب و دوزانو روبرویش نشست
زانو به زانو
چشم در چشم.
مهربان نگاهش کرد
با محبت دستی به سرش کشید.
گفت:حالا عزیزم!
و اشک از قلب جوشید...
حسین بلند شد.
بقیه ی جمعیت هم مانده اند؛
باید از تمام مهمانانش پذیرایی کند...
***
ارباب!
عاشقتم یه دل نه صد دل
عاقبت به خیری همینه...