معبد

...صفای معبد هستی، عجب تماشایی است

معبد

...صفای معبد هستی، عجب تماشایی است

تمام حرف همین است؛
دل آدمی بزرگ تر از این زندگی است
و این،
راز تنهایی اوست...

******
:All the word is this
,The human's heart is greater than this life
and this is
the secret of his loneliness

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علی» ثبت شده است

ذکر یکصد و پنجاه و هفتم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه




داشتم فکر میکردم
کارم به جایی رسیده
که جواب سلام خدا را هم نمیدهم...!
مثل همان هایی که جواب سلام علی را نمیدادند...




ذکر یکصد و بیست و چهارم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


چشم نوزاد بسته بود.

از وقتی به دنیا آمده بود چشمش را باز نکرده بود.

قلب پدر پر از اندوه بود...

وقتی نوزاد را به دست پسر عمویش دادند

نوزاد چشم باز کرد... و یک خنده...

شاید با زبان بی زبانی محمد(ص) را گفت:

"تنها بودی! آمدم تا از تنها دربیایی..."



میلادش مبارک


***

+

عظمت امیرالمومنین:








ذکر یکصد و دهم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


انا لله و انا الیه راجعون...

علی عزیز هم رفت...!


پ.ن:

1. تبریک اول خدمت جناب آقای قوه قضاییه.

- ضارب به قید وثیقه آزاد...

- خرج 200 میلیونی درمان هایی که نتوانستند

راه علی را برای شهادت سد کنند و

بدهکاری های خانواده ی خلیلی...

- و ... بگذریم آقای قوه قضاییه... بگذریم...


2. تبریک دوم خدمت آن 26 بیمارستانی که

بیماری که تمام خون بدنش را از دست داده بود و

حداکثر 30 دقیقه برای درمان مهلت داشت،

6 ساعت آواره ی خیابان ها کردند...


و باز حاشا به معرفت آخرین بیمارستان که

6 میلیون تومان گرفت تا درمان را آغاز کند...


3. تبریک سوم و ویژه ترین تبریک خدمت

دوستان و به قول خود علی "ریش دارها و تسبیح به دستان"ی

که در این 2 سال بستری بودنش، آمدند و کنایه زدند که

"چرا جلو رفتی؟! مثله بقیه رد میشدی..."

آفرین دارد...


علی جان!

در این مملکت

از نظر این دوستانِ ریش دار ِ تسبیح به دست

دفاع از ناموس

جرم است...


آن سه سال زندان برای ضارب که پس از 2 روز

با قید وثیقه آزاد شد هم

برای ژست های دوستان بود...


****

علی جان!

شهادت گوارای وجودت...





ذکر یکصد و نهم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه




بعد از دفن زهرا همه رفتند.

علی به نماز ایستاده بود کنار قبر...

دلم گفت بمانم؛

ماندم.

میخواستم بدانم این چه نمازیست که مولا

بعد از دفن یگانه یاورش میخواند.

از نماز که فارغ شد،

دل به دریا زدم:

_ مولا جان! این چه نمازی بود که خواندید؟!
می شود به من هم بیاموزید؟


_ خداوند در کتابش میفرماید:  «وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ...»

نماز استعانت بود...

شکسته ام سلمانم...

شکسته ام...


***


پ.ن:

شعور و شور

دو بال پروازند...

تخریب یکی برای بالا بردن و اثبات دیگری

برایم غیر قابل فهم است...


این از شعور این شب هایم:






این هم از شورَش: