معبد

...صفای معبد هستی، عجب تماشایی است

معبد

...صفای معبد هستی، عجب تماشایی است

تمام حرف همین است؛
دل آدمی بزرگ تر از این زندگی است
و این،
راز تنهایی اوست...

******
:All the word is this
,The human's heart is greater than this life
and this is
the secret of his loneliness

۲۳ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

ذکر نودم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه



وقتی اینطور احساس کند:

"با همگان به سر شود

با تو به سر نمی شود"

دلِ وارونه است...





ذکر هشتاد و هشتم


بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه



مـن از ایـن بند

نخواهـم به در

آمد همه عـمر


بنــد پـایی که

بـدست تو بود

تاج سر است


***

نمیدانم چرا

حس میکنم

این تک بیت، زبان حال

جُون

غلام سیاه چهره ی 

حسین است؛

همان لحظه که

ارباب آزادش کرد

تا برود.

اما ماند و

رو سپید شد...





ذکر هشتاد و چهارم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه






      باد پیغام سر بـــابـــا را
                    به دل دخــت رساند؛
                                         عــمــه مان حیران شد...
 

برگرفته از:
باد پیغام لب دریا را
به دل کوه رساند
آسمان ابری شد

(شعری از سعید حدادیان)



ذکر هفتاد و دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


باز هم دیر رسیدم.
مثل هر سال...
قیصر رفت...
و
باز
من
در
دفترچه ام
کنار نامش
مینویسم:
"باز هم دیر شد..."
راستی...
چقدر زود دیر میشود...

***

در این دنیا که همه چیزش بر پایه ی تدریج است...
مرگ استثنا نیست...
هر ثانیه که میگذرد
ما
میمیریم...
مرگ ثانیه ها یعنی مرگ ما...
ثانیه هایی را که میدهیم،
چه
به دست می آوریم؟!!!
حسین را بدست می آوریم
یا از دست می دهیم؟
لعنت به ثانیه هایی که مرا
از حسین دور کند...

***










ذکر هفتادم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه



خدایا! اگر دستبند تجمل
نمیبست دست کمان گیر مارا
کسی تا قیامت نمی کرد پیدا
از آن گوشه ی کهکشان تیر ما را...

***




ذکر شصت و نهم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


مضطر که باشی

واقعا که تشنه باشی

میخرند...

و الّا بدان

که نه مضطر بوده ای

 نه تشنه...

طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک

چو درد در تو نبیند که را دوا بکند...

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین...

ده روز دیگر  تا محرم باقی مانده،

اگر بکوشیم

اگر بفهمیم که این راه را به جز با حسین نمیتوان رفت

آنوقت که تشنه ی حسین شدیم؛

میخردمان.

مگر زهیر عثمانی مذهب را نخرید...

زهیر تشنه ی حسین شد،

و الّا اگر قرار بود به کارنامه و گذشته اش نگاه کنند

زهیر ِ دشمن علی را نمیخریدند...

***








ذکر شصت و هشتم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


غدیر را که به مسلخ ببری

داستان کربلا را رقم زده ای...


عظمت غدیر را

از عاشورا

باید

فهمید...

زیرا

شکستگی های عاشورا

نشان دهنده ی

درخشش غدیر بود...

درخششی که اگر عاشورا نبود

خاموش میشد...

نور

در

مقابل ظلمت معنا میدهد...

و کوفیان اگر

عاشورا را رقم نمیزدند

نور غدیر

به چشم

نمی آمد...


حق را ز شکست است درخشش به درستی

پیروزی منصور همان بر سرِ دار است...




ذکر چهاردهمین جمعه

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه



وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم

که در طریقت ما کافریست رنجیدن

***
خدایا!
من از این وضع مهربانی هایت شکایت دارم!
درست همان لحظه ای که انتظار یک کشیده ی آبدار دارم،
چنان مهربانی میکنی که اگر از خجالت آب هم بشوم، باز هم
آتش شرمم خاموش نمیشود...
با این همه مهربانی هایت،
حساب
شرم و خجالت ما را،
 کرده ای؟!
خدایا!
آتش شرم قلبم را میسوزاند.
قلبم...
میسوزد
میسوزد
میسوزد.
به دادم برس..
***








ذکر چهل و نهم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


اون آقایی که

شبا

رد میشد از کوچه ی ما

کیسه به دوش

کو؟!

.

.

.

.

.

جوونا آقا بشید، زنده کنید رسم جوونــمردی رو امشب

یتیما منتظرن، زنده کنید شیوه ی شب گردی رو امشب


***

پ.ن:

گفت: تقسیم کار کنیم؟!

با تایید سری تکان داد و پرسید: من چه کنم؟

گفت: زینب. تو فقط زینب را آرام کن برادر. باقی کارها با من...


ذکر چهلم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک
چــــــو درد در تــو نـبــیــنــد کــه را دوا بکنـد؟