ذکر چهاردهم
- چهارشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۲
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
روز ولادت مولای عشق؛
چقدر شیرین است این لبخند های بر لب مادر
و امیرالمومنین.
قربان این خنده های شیرین و دلنشین...
قربان نوزادی که همدم مادرش بود زمانی که در بطن فاطمه بود؛
انا الحسین...
انا العطشان...
انا الشهید...
***
گاهی فکر میکنم که چقدر حقیرم.
مسائلی باعث رنجش و درد من میشود
که ...
اصلا به دردهای خودم که نگاه میکنم. از خودم خجالت میکشم.
فقط بلدیم خوب حرف بزنیم؛
حسین، حسین کردن، اگر باعث سعه ی صدر نشود
اگر باعث حلم و بزرگواری نشود
اگر باعث استحکام و قدرت نشود
لقلقه ی زبان است...
باید مثل اویی شد که بزرگترین مصیبت ها هم
بر نورانیتش می افزود...
ما چه می کنیم؟!
چنان "آه"ی میکشیم که انگار بزرگترین مصائب برای ماست...
مصیبت های ما بازی است
و تو بخوان بچه بازی است.
خنده دار است...
یک روز باید بفهمیم که "حسین" را باید زندگی کرد
نه اینکه "حسین" را شعار داد.
امروز از پدر ش، عیدی، "حسینی" شدن را بخواهیم...
وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا...
***