معبد

...صفای معبد هستی، عجب تماشایی است

معبد

...صفای معبد هستی، عجب تماشایی است

تمام حرف همین است؛
دل آدمی بزرگ تر از این زندگی است
و این،
راز تنهایی اوست...

******
:All the word is this
,The human's heart is greater than this life
and this is
the secret of his loneliness

۲۸ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

ذکر چهل و چهارم


بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


گاهی که در شهر از میان مردم عبور میکنم و

مثلا خودم را خیلی بهتر از بقیه میدانم و

به حال و روز اعتقاد مردم تاسف میخورم و زیر لب "نچ نچ" کنان رد میشوم،

به این فکر میکنم که چه خوب میشد که

بروم کنج  روستایی و مشغول به خودم باشم و

با عرق جبین و کدّ یمین!!! پول حلال و طییب به دست بیاورم و

 سالم زندگی کنم و...

خیلی مضحک است؛

اولش اینکه که فکر میکنم من از آن بدحجابی که  از کنارم میگذرم

خیلی بهترم و نزد خدا آبرودارترم...

دومش اینکه فکر میکنم اگر جور و پلاس را بردارم و  فرار کنم

همه چیز  خوب و خرم میشود...

خدایا!

در موردِ مورد اول که امروز

در ظل گرما!!! با نشان دادن آن دختر بدحجاب

که از کیفش یک چادر نماز درآورد و

در سایه ای مشغول نماز اول وقت شد

حالی ام کردی من پست تر از این  حرفا هستم

که بخواهم پیش تو آبرودارتر باشم.

خیلی ممنون که حالی ام کردی...

اما در موردِ مورد دوم

که فکر میکنم خیلی ها به این چیزی که من فکر کرده ام شاید

حداقل یک بار فکر کرده باشند؛{چقدر فکر تو فکر شد :) }

این  را عین ترس و جبن میدانم!!!

اینکه از باطل فرار کنی و

به خیال خودت تا سال های سال در روستایی

زندگی کنی و کسی با تو کار نداشته باشد...

زهی خیال باطل که  اگر تو از باطل  فرار کنی،

باطل هم از تو فرار کند...

زهی خیال باطل...

***





ذکر چهل و سوم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


اگر میخواهی بزرگی و کوچکی کسی را بسنجی،

به دردهایش بنگر؛

بنگر که از چه چیزهایی ناله میزند،

از کدامین دردها به ستوه می آید،

چگونه موج بر می دارد...

اینها اولش برای این است که خودت را هم

با این معیارها بسنجی...

اندازه ی هرکس به اندازه ی دردهای اوست...

مطمئن باش...

***

خودم را که حساب میکنم

که با یک حرف، با یک نیشخند، با یک تمسخر

با یک بی احترامی، بایک خیال!!! و...

چنان موج برمیدارم که زندگی عادی ام مختل میشود میفهمم که

چقدر دورم...

حال اوضاع بدتر از این هم میشود

وقتی میفهمی که میزان علی(ع) است...

***

فکر کن یک روز میرسد که دردهای علی(ع) را یک کفه ی ترازو بگذارند

دردهای ما را یک طرف...

چقدر ذلت میکشیم؟!

چقدر خجالت میکشیم؟!

***

این شب ها شب سنجش ها و مقایسه هاست.

دردهایمان، دلبستگی هایمان، تکیه گاه هایمان، پناه و ماواهایمان،

دلخوشی هایمان و...

را مقایسه کنیم با

میزان...

***






ذکر چهل و دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


حسرت،

حسرت،

حسرت؛

سوزاننده ترین آتش،

سخت ترین عذاب ها.

چه کنم با این حسرت دوری از تو...

خدایا!

این آتش حسرت فقط با همنشینی با تو

آرام میگیرد...

«یَا جَلِیسَ الذّاکِرینَ»

امشب بیا و همنشین من باش.

امشب خیلی هوایت را کرده ام...

***



ذکر هشتمین جمعه

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه






دلم  همیشه پیش توست؛

اما

لحظه هایی که احساس بی پناهی میکنم

بیشتر احساس دل تنگی دارم!

سلطان این دل تویی.

ای هشتمین ذکر خدا!

ای هشتمین ذکر جمعه ی من؛

یا علی ابن موسی الرضا...

***






ذکر چهل و یکم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


خدایا!

خیلی

آقایی!!!

همین که مثل هیچ کس نیستی،

و هیچ کس هم مثل تو نیست.

همین که مثل خیلی ها نیستی

و خیلی ها شبیه تو نیستند.

همین برایم کافی است...


حقا که

جز تو را در دل جای دادن

ظلم بزرگی است...

نه به تو

که به  دل...

***







ذکر چهلم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک
چــــــو درد در تــو نـبــیــنــد کــه را دوا بکنـد؟





ذکر سی و نهم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه



امروز 22 تیر ماه، سالروز وفات

استاد علی صفایی حائری است.

کسی که نشانه ی او بود و برای خودش

دلی را بر نداشت و دل ها را به او پیوند زد.

این طرح دست و پا شکسته هم  به قدر توانم بود.

از کاستی هایش بگذرید...

(برای مشاهده ی اندازه ی اصلی بر روی عکس کلیک کنید)





ذکر سی و هشتم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


سر قرارم بمانم و دانه های این تسبیح را صوتی باقی بگذارم

به دل خودم هم بیشتر مینشیند.

با تشکر از تذکر دوستان.

***

خوبی هایمان را از خودمان میدانیم،

درحالی که اگر لطف حق نبود مگر امکان خوبی کردن برای ما بود؟!

حالا مشکل اینجاست که خدا هم به رویمان نمی آورد

و ما هر روز طلبکارتر میشویم...

خیلی جالبیم...







ذکر هفتمین جمعه

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


«قَدْ تَری
 یا اِلهی
 فَیْضَ دَمْعِی مِنْ خِیفَتِک
...»

همین که میفهمم تو میبینی
برایم کافی است؛
همین که حس میکنم حواست به من هست.
اشک ها وقتی سرازیر میشوند که  دل،
میفهمد که  کوچکتر از اینهاست که برزگی چون تو مهمانش باشد،
اما حضور تو همه ی معادلاتش را بر هم میزند.
این جنس اشک ها را فقط و فقط تو میبینی
همین که میفهمم تو میبینی
برایم کافی است...
***
(دعای 16 / صحیفه سجادیه)

ذکر سی و هفتم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


«إِلَهِی أَصْبَحْتُ وَ أَمْسَیْتُ عَبْداً دَاخِراً لَکَ،
 لَا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً إِلّا بِکَ،
 أَشْهَدُ بِذَلِکَ عَلَى نَفْسِی»...


صبح هایی که به شب رسیدند،
و شب هایی که به صبح رسیدند
جز ذلت و پستی و سیاهی از من ندیدند.
من که هنوز نفهمیده ام چگونه باید خودم را حساب کنم.
این دلی که باید عرش رحمان باشد
حالا خانه ی شیطان شده است...
و تو نگو که این چنین نیست؛
شادی های این دل، غم های این دل
طراوت و پریشانی اش؛
از کجا سرچشمه میگیرد؟!
مسئله گناهان و بدی ها نیست،
مسئله خوبی هایی است که فکر میکنم خوبی است.
امشب من از نمازهایم، از روزه هایم، از خوش خلقی هایم
توبه میکنم.
بدی ها را که حرفی نیست.
این به ظاهر خوبی ها گرفتارمان میکند.
این تخلف که خانه ای که  قرار بود منزل سلطان شود
حالا به  دشمن جانان اجاره داده ایم، بزرگترین گناه ماست.
و حالا من به این ذلت و خیانت  خود شهادت میدهم!
این دل من،
این تو...

***
(دعای 21 / صحیفه سجادیه)