معبد

...صفای معبد هستی، عجب تماشایی است

معبد

...صفای معبد هستی، عجب تماشایی است

تمام حرف همین است؛
دل آدمی بزرگ تر از این زندگی است
و این،
راز تنهایی اوست...

******
:All the word is this
,The human's heart is greater than this life
and this is
the secret of his loneliness

۸۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «استاد علی صفایی» ثبت شده است

ذکر بیست و چهارم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


راه آنجا آغاز  میشود که ما تمام میشویم...




ذکر بیست و سوم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


طنز تلخی است این زندگی؛

جایی که تشنه ی سکوتی، باید ساعت ها زبان بچرخانی

و جایی که سرشار از کلماتی باید سکوت کنی!

چه تلخِ شیرینی!!!






ذکر بیست و دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


کاش..

که مهدی فاطمه

در سالروز ولادتش

نزد رسول خدا(ص)

از ما  شکایت نکند...

کاش..






بعدا نوشت:
لعنت به این شهر...
لعنت به این شهر که شبی آسمانی را
اینچنین با رقص و پایکوبی دختران و پسرانش _ با هم و کنار هم _
لجن مال میکند...
لعنت به این شهر نفرین شده...

ذکر بیست و یکم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


اینکه اگر انسان "دید"ش را به زندگی عوض کند

تمام زندگی اش تغییر میکند؛

حتی سلام کردن هایش

احوال پرسی کردن هایش

حتی خندیدن ها و گریه هایش.

این  تغییر  را اگر در خود به وجود نیاوریم

بازنده ی واقعی خواهیم بود...




ذکر چهارمین جمعه

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


این جمعه  هم یاد تو کرده ام.

اما سوالی برایم پیش آمده که

از جواب دادنش خجالت زده میشوم در نزد تو.

می ترسم چواب این سوال تو نباشی...

یابن الحسن...

چه کسی در دل من مهمان است؟!!!






باز نشر :

استاد علی صفایی حائری



ذکر نوزدهم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


تشنگی...

تشنگی...

تشنگی...


ذکر هجدهم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


دلــم تنگِ غروب کربلاست...



***





***
دل نوشت:

رها کنید علی را که مثل هر شب خویش
به زخـم کــهنه و نــــان جُوَش نمک بزنــد

امیــــر قافله گیرم کــه عـــزم جنـــگ کند
نشسته اند سواران، که را محــک بـزند؟!

ذکر هفدهم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


زمین برای دلم تنگ شده است

دلم برای آسمان...

ستاره نیستند اینها

خداوند

دانه پاشیده برایمان*

***


*پ.ن:

شعری بود از

محمدمهدی سیار


***



ذکر سومین جمعه

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


مشکل کار میدانم کجاست؛

جمعه که میشود، عالمی دلگیر میشود،

چه برسد به منِ یک لا قبا...

جمعه ها را تا تو نباشی نمیشود دوست داشت.

جمعه ها زمانی دوست داشتنی میشوند که روز آمدن تو باشند.

"تو را من چشم در راهم..."

***

مشکل ظهور باید با دستان ما باز شود؛

اما و اگر دارد.

اما و اگرهایش را گوش کنید:





ذکر چهاردهم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


روز ولادت  مولای عشق؛

چقدر شیرین است این لبخند های بر لب مادر

و  امیرالمومنین.

قربان این خنده های شیرین و دلنشین...

قربان نوزادی که همدم مادرش بود زمانی که در بطن فاطمه بود؛

انا الحسین...

انا العطشان...

انا الشهید...

***

گاهی فکر میکنم که چقدر حقیرم.

مسائلی باعث رنجش و درد من میشود

که ...

اصلا به دردهای  خودم  که نگاه میکنم. از خودم خجالت میکشم.

فقط  بلدیم  خوب حرف بزنیم؛

حسین، حسین کردن، اگر باعث  سعه ی صدر نشود

اگر باعث حلم و بزرگواری نشود

اگر باعث استحکام و قدرت نشود

لقلقه ی زبان است...

باید مثل اویی شد که بزرگترین مصیبت ها هم

بر نورانیتش می افزود...

ما چه می کنیم؟!

چنان "آه"ی میکشیم که انگار  بزرگترین مصائب برای ماست...

مصیبت های ما بازی است

و تو بخوان بچه بازی است.

خنده دار است...

یک روز باید بفهمیم که "حسین" را باید زندگی کرد

نه اینکه "حسین" را شعار داد.

امروز از پدر ش، عیدی، "حسینی" شدن را بخواهیم...

وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا...

***