مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
اقتباس اول از سریال مادرانه:
خدا: بمون پیش من!
من: من نمیخوام پیش تو بمونم!!!
خدا: اما من دوستت دارم...
من: ولی من اصلا دوستت ندارم...
خدا چند لحظه به صورتم خیره میشود و بعد کنار میکشد.
خدا: برو! برو هرجا که فکر میکنی بیشتر از من دوستت دارند...
اما هر وقت فکر کردی که کسی دوستت نداره و تنها موندی برگرد پیش خودم.
من هم دوان دوان میدوم و در آغوش شیطان جای میگیرم...
***
خدایا!
خداوکیلی!!! الان که چند شب به شب قدر باقی مانده است
بیا و به رویم نیاور این سکانس تکراری زندگی ام را که
هر روز،
هر ساعت،
هر دقیقه،
هر ثانیه
تکرارش کردم...
خدایا!
من به پذیرش عذرم توسط تو محتاجم...
اگر قبول نکنی پناهی ندارم...
***
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
سر قرارم بمانم و دانه های این تسبیح را صوتی باقی بگذارم
به دل خودم هم بیشتر مینشیند.
با تشکر از تذکر دوستان.
***
خوبی هایمان را از خودمان میدانیم،
درحالی که اگر لطف حق نبود مگر امکان خوبی کردن برای ما بود؟!
حالا مشکل اینجاست که خدا هم به رویمان نمی آورد
و ما هر روز طلبکارتر میشویم...
خیلی جالبیم...