مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
اینکه اگر انسان "دید"ش را به زندگی عوض کند
تمام زندگی اش تغییر میکند؛
حتی سلام کردن هایش
احوال پرسی کردن هایش
حتی خندیدن ها و گریه هایش.
این تغییر را اگر در خود به وجود نیاوریم
بازنده ی واقعی خواهیم بود...
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
این جمعه هم یاد تو کرده ام.
اما سوالی برایم پیش آمده که
از جواب دادنش خجالت زده میشوم در نزد تو.
می ترسم چواب این سوال تو نباشی...
یابن الحسن...
چه کسی در دل من مهمان است؟!!!
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
تشنگی...
تشنگی...
تشنگی...
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
زمین برای دلم تنگ شده است
دلم برای آسمان...
ستاره نیستند اینها
خداوند
دانه پاشیده برایمان*
***
*پ.ن:
شعری بود از
محمدمهدی سیار
***
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
عرض تبریک به خاطر حضور پرشکوه مردم ایران
در انتخابات ریاست جمهوری.
و تبریک به دوستداران و شخص آقای شیخ حسن روحانی.
***
پ.ن:
به آقای روحانی رای ندادم و طبیعتا از انتخاب نشدن نامزد مورد نظرم ناراحتم.
اما به هر حال آقای روحانی را رئیس جمهور خود میدانم و آرزوی موفقیت و پیروزی
برای ایشان دارم.
اما ذکر امروز را تقدیم میکنم
به خودم و خیلی از دوستان دیگر:
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
مشکل کار میدانم کجاست؛
جمعه که میشود، عالمی دلگیر میشود،
چه برسد به منِ یک لا قبا...
جمعه ها را تا تو نباشی نمیشود دوست داشت.
جمعه ها زمانی دوست داشتنی میشوند که روز آمدن تو باشند.
"تو را من چشم در راهم..."
***
مشکل ظهور باید با دستان ما باز شود؛
اما و اگر دارد.
اما و اگرهایش را گوش کنید:
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
روز ولادت باب الحوائج؛
ابالفضل العباس(س).
پدرش را واسته کنیم ...
تا حاجت روا شویم؛
تا "حسینی" شویم...
***
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
روز ولادت مولای عشق؛
چقدر شیرین است این لبخند های بر لب مادر
و امیرالمومنین.
قربان این خنده های شیرین و دلنشین...
قربان نوزادی که همدم مادرش بود زمانی که در بطن فاطمه بود؛
انا الحسین...
انا العطشان...
انا الشهید...
***
گاهی فکر میکنم که چقدر حقیرم.
مسائلی باعث رنجش و درد من میشود
که ...
اصلا به دردهای خودم که نگاه میکنم. از خودم خجالت میکشم.
فقط بلدیم خوب حرف بزنیم؛
حسین، حسین کردن، اگر باعث سعه ی صدر نشود
اگر باعث حلم و بزرگواری نشود
اگر باعث استحکام و قدرت نشود
لقلقه ی زبان است...
باید مثل اویی شد که بزرگترین مصیبت ها هم
بر نورانیتش می افزود...
ما چه می کنیم؟!
چنان "آه"ی میکشیم که انگار بزرگترین مصائب برای ماست...
مصیبت های ما بازی است
و تو بخوان بچه بازی است.
خنده دار است...
یک روز باید بفهمیم که "حسین" را باید زندگی کرد
نه اینکه "حسین" را شعار داد.
امروز از پدر ش، عیدی، "حسینی" شدن را بخواهیم...
وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا...
***
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
زمان درازی است هوس دیدار روی علی(ع)
بر دلم افتاده است...
چه عطشی!
خودت هم بدانی کار تو نیست که بروی و خودت را سیراب کنی،
اما امید داشته باشی که سقا به بالینت بیاید.
و تو حتی قدرت گرفتن کاسه ی گوارای آب را نداری تا بنوشی،
که سقا خودش بنشیند و سرت را به دامن بگیرد
جرعه، جرعه آب بنوشانندت...
چه رویایی...
عجب...
***