مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
آنچه که باید باشم،
با آنچه که هستم.
آن قدرت و وسعتی که باید داشته باشم،
با این ذلت و ضعفی که دارم.
اینها را که مقایسه میکنم.
خیلی شرمنده ات میشوم...
من هنوز از پس خودم بر نیامده ام و میوه و سایه ای ندارم
تا دیگران را مهمان سایه و ثمره ی خود کنم...
چه بگویم که همه درد است
درد را نمیشود فریاد زد
درد را باید تحمل کرد تا وسعت ها را در قلب ایجاد کند
این است معنای واقعی آرامش..
آرامشی که در دل طوفان هاست؛
«إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا»
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
خدایا!
اینجا دلی هست که مُرده؛
سال هاست...
گفتم گه گفته باشم!
گفتم که فردا نگویی، نگفت!
گفتم که بدانی برای من، تنها کسی که «یُحْیِی المَوْتَى» است توئی.
حالا خودت میدانی و این دل مُرده ی من!
بسم الله!
یا حیّ و یا قیّوم...
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
تنها دارایی ما دعاست؛
دعا یعنی
سنجاق کردن هیچ به بینهایت
ضرب کردن ناچیز در بینهایت
دعا یعنی بینهایت شدن با وصل شدن به بینهایت...
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
روز دوشنبه؛
روز اباعبدالله الحسین(علیه السلام).
دلم هوای روضه کرده بود، اما گفتم روضه بماند برای آخرین ذکر چلّه ی اول.
با احتساب ذکر جمعه ها، هفت روز دیگر، اولین چلّه معبد به اتمام میرسد.
دانه های تسیبح چلّه ی بعدی شاید صوتی نباشد و
از دل صحیفه ی سجادیّه بیرون بیاید.
تا هفت روز دیگر خدا بزرگ است.
این سخنرانی استاد صفایی هم نثار حضرت زینب(س).
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
در این عالم که حتی دروغ هایمان را میخرند!!!
آیا میشود بد بود؟!
وای بر من که با این وصف،
توانستم بد باشم...
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
هر چقدر هم خودمان را طلبکار میدانیم،
هر چقدر هم که به خودمان حق میدهیم،
هر چقدر هم که فکر میکنیم از خدا فاصله گرفته ایم،
هر چقدر هم که فکر میکنیم حرفمان نزد خداوند خریدار ندارد؛
یک آب باریکه ی مستمری،
یک رابطه ی پنهان و کوچکی،
یک پچ پچ و گفتگوی کوتاه اما ادامه داری،
یک دستاویزی
با خدا داشته باشیم.
بگذاریم گوشه ی قلبمان باشد ،
شاید که رستگار شویم...
***
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
جمعه ها هم برای من،
دانه های تسبیحی هستند که دانه دانه کمشان میکنم
تا جمعه ی ظهور که آخرین دانه ی تسبیح را بیاندازم!
فقط گاهی نمیدانم این تسبیح چند دانه دارد!
سخت میگذرد گاهی این تسیبح انداختن ها؛
بدون تو...
***
ذکر اعظم تویی آقا جان!
یابن الحسن...
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
یک روزی هم خواهد رسید که در محضر حق
بگویم:
«خدا جان!
لطفا پرونده ام را باز نکن!
بوی گندش تمام محشر را میگیرد...»
***
امان از روز حسرت...
روزی که واقعیت ها برای انسان آشکار خواهد شد؛
روزی که میفهمیم تمام هستیمان را به باد داده ایم
و در ازایش دو تکه کاکائو گرفته ایم...
روزی که میفهمیم که مائی که باید بار ها را به دوش میکشیدیم،
بار خودمان را هم حمل نکرده ایم...
خدا شاهد است که برای عذاب ما
همین "حسرت" کافی است...
دیگر نیاز به آتش دوزخ نیست،
آتش حسرت از تمام آتش ها سوزاننده تر است.
***
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
راه آنجا آغاز میشود که ما تمام میشویم...
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
طنز تلخی است این زندگی؛
جایی که تشنه ی سکوتی، باید ساعت ها زبان بچرخانی
و جایی که سرشار از کلماتی باید سکوت کنی!
چه تلخِ شیرینی!!!