مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
یابن الحسن!
این جمعه بیا
تا
این محرم را با
تو
گریه کنیم...
***
پ.ن:
حسین جان!
این گریه های نم نم تو
میکُشد
مرا...
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
یابن الحسن!
این جمعه بیا
تا
این محرم را با
تو
گریه کنیم...
***
پ.ن:
حسین جان!
این گریه های نم نم تو
میکُشد
مرا...
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
چهل روز مانده تا محرم ارباب...
زهیر عثمانی را
در همین چهل روز باقی مانده
خرید و برد
و
تا
خدا
رساند...
ارباب!
امسال
میشود
نوبت
من
شود؟!
***
***
پ .ن :
هر که دارد هوس کرب و بلا، بسم الله
هر که دارد سر همراهى ما، بسم الله...
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
«حسین»ی بودن
یا
نبودن...
مسئله ی غیبت و ظهور
این است!!!
پ.ن:
45 روز تا محرم باقی است...
5 روزش را بُگذر.
40 روز باقی را...
هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله...
***
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
چه کنم؟!
وقتی جز شما امیدی ندارم،
وقتی جز شما پناهی ندارم؛
حق بده که ناخودآگاه دلم برای حرم امنت
تنگ بشود روز عیدی...
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
فکرش هم قند در دلم آب میکند؛
چه عیدی میشود اگر عیدی فردایمان دیدار روی مهدی فاطمه باشد...
«وَ عَظِیمِ الطَّمَعِ مِنْکَ...»
خدایا!
رمضان الکریمت طمع را به این چشمان آلوده ام انداخته،
چشمانی که لیاقت دیدار ندارند،
اما کرامت تو تطمیعش کرده است حسابی...
یعنی میشود؟!!!
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
اون آقایی که
شبا
رد میشد از کوچه ی ما
کیسه به دوش
کو؟!
.
.
.
.
.
جوونا آقا بشید، زنده کنید رسم جوونــمردی رو امشب
یتیما منتظرن، زنده کنید شیوه ی شب گردی رو امشب
***
پ.ن:
گفت: تقسیم کار کنیم؟!
با تایید سری تکان داد و پرسید: من چه کنم؟
گفت: زینب. تو فقط زینب را آرام کن برادر. باقی کارها با من...
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
گاهی اوقات که خودم را جای علی(ع) میگذارم
و به خودم نگاه میکنم،
اصلا تحمل نمیکنم که حتی حرفی از علی(ع) بزنم.
با این دنائت و پستی چگونه به خودم جرات میدهم که
از مهر و محبت علی(ع) دم بزنم؟!
آقاجان!
وصله ی ناچسبی هستم.
اما مرا دور میانداز
به آوارگی و بی پناهی ام راضی مشو...
یا امیرالمومنین!
به حق مادر سادات...
***
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
یتیم شدن که شاخ و دم ندارد!
سه شب است یتیم شده ام...
علی
حق
پدری
بر گردن
عالم دارد...
بر گردن
من که هیچم
هم...
***
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
این شب ها
فقط به این فکر میکنم،
اگر او نبود
من چه باید میکردم...
سخت ترین شب های زندگی من شب های قدر است!
همین که حساب لطف های بی نهایت او به ذهنم می آید و
بی مهری های بی پایان من
اتش شرمی به جانم می افتد که تا
مغز استخوان هایم میسوزد...
خدایا!
امسال میشود
امسال میشود بیامرزی
و ببری؟!
امسال میشود
ببینم که در دامن مهدی زهرا جان میدهم؟!
امسال میشود که غرق به خون و
بی سر،
باسر به دیدار حسینت بشتابم؟!
خدایا مرگ در بستر ننگ است برای نوکری که
اربابش حسین است.
خدایا مرگ در بستر
جر خجالت برابر مادرش فاطمه ی زهرا برای ما چیزی ندارد!
خدایا...
به حق خون سرخ علی که بر صورتش گل انداخت...
بیامرز و ببر...
***
چند کلیپ از کلیپ های گذشته را برای این چند شب
گلچین کردم.
خرج هرکدام هم یک صلوات برای تعجیل در فرج مولاست...
امسال دعاهایمان را نذر مهدی زهرا کنیم...
***
مَن کانَ ِلله، کانَ اللُه لَه
چندین سال پیش..
برای گرفتن عکس با یکی از
شخصیت های مشهور
پشت در اتاقش ایستادیم تا طرف
بخوابد، از خواب بیدار شود و گلویی تازه کند و
از اتاق بیرون بیاید و ما دنبالش راه بیفتیم و
بعد از کلی منت کشیدن
طرف راضی شود که با ما عکس بیاندازد.
بعدش یکی از آن دوروبری های شخصیت مورد نظر برگردد و به ما بگوید که
اگر اینقدر که منتظر فلانی بودید، منتظر امام زمان می بودید
حتما ظهور میکرد...
***
آری آقا جان!
مشکل من آنجاست که به اندازه ی
یک شخصیتی که در میان مردم شهرت دارد
تو را که در بین آسمانیان شهرت داری
به حساب نمی آورم...
چقدر پستی و دنائت میخواهد این "من" بودن...
مولا جان!
خودت دستی برآر و این "من" را عوض کن...
یا صاحب الزمان...
***