معبد

...صفای معبد هستی، عجب تماشایی است

معبد

...صفای معبد هستی، عجب تماشایی است

تمام حرف همین است؛
دل آدمی بزرگ تر از این زندگی است
و این،
راز تنهایی اوست...

******
:All the word is this
,The human's heart is greater than this life
and this is
the secret of his loneliness

۶۱ مطلب با موضوع «کمی خودمانی باخودمان» ثبت شده است

ذکر پنجاه و ششم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


ما غرورمان را

روی شانه هایمان گذاشته ایم؛

این بار سنگینی است و

کمرمان را خم کرده .

ای کاش

غرورمان را

زیر پایمان میگذاشتیم؛

اگر میشد

خیلی بالا میرفتیم...

***




ذکر پنجاه و چهارم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


گاهی اوقات

"بوسیدن" هم

ذکر است؛

بوسیدن دست "مادر".

وقتش هم

هر

روز

صبح

ناشتا!!!

باشد

بهتر است...

 

پ.ن:

از  صاحب دلی دستورش را گرفته ام.

پس بدون تردید و

بدون خجالت

ذکر عملی را

اجرا کنید.

اعجازش را به سرعت خواهید دید.



ذکر پنجاه و سوم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


و مبارزه آنجا آغاز میشود،

که تو از دل عادت ها و روزمرگی هایت

متولد میشوی...

مبارزه با نفس را میگویم...

***








ذکر پنجاه و یکم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


چه کنم؟!

وقتی جز  شما امیدی ندارم،

وقتی جز شما پناهی ندارم؛

حق بده که ناخودآگاه دلم برای حرم امنت

تنگ بشود روز عیدی...






السلام علیک یا امام الرئوف...
دلم لک زده برای مهربانی هایت...


بعدا نوشت
:

اولین موی سپید را که  دیدی
یک سلام به حضرت عزرائیل بده؛
اولین هشدار را
بی سر و صدا
تقدیمت کرده است...



ذکر چهل و هشتم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


گاهی اوقات که خودم را جای علی(ع) میگذارم

و به خودم نگاه میکنم،

اصلا تحمل نمیکنم  که حتی حرفی از علی(ع) بزنم.

با این دنائت و پستی چگونه به خودم جرات میدهم که

از مهر و محبت علی(ع) دم بزنم؟!

آقاجان!

وصله ی ناچسبی هستم.

اما مرا دور میانداز

به آوارگی و بی پناهی ام راضی مشو...

یا امیرالمومنین!

به حق مادر سادات...

***






ذکر چهل و پنجم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


تا به حال به این فکر کرده اید

که چرا ما در شرایط متفاوت

حالت های  متفاوت داریم؟!

کمی عمیق شویم، میفهمیم

که اینطور بودن خیلی نامردی است.

مثلا وقتی دنیا به کاممان است خیلی خدا را دوست داریم

و قربان صدقه اش میرویم.

اما

تا  اینکه  کمی سخت میگذرد برایمان

از او روی میگیریم و "خدایا چرا من؟" می گوییم.

کسی نیست بِمان بگوید:

با معرفت!

چرا تا دیروز که جیبت پر بود، تنت سالم بود و... نمیگفتی

"خدایا چرا من؟"

حالا که جیبت خالی شده و تنت بیمار شده و...

میگویی "خدایا چرا من؟".

این دورویی ما در  روابطمان با او

خیلی  بی آبرویی میخواهد.

خیلی نامردیم

خیلی بی معرفتیم...

ما خدا را تا جایی دوست داریم که

جیبمان را پُر کند

و شرایط را آسان کند...

اگر غیر از این شود طلبکار میشویم...

***




ذکر چهل و چهارم


بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


گاهی که در شهر از میان مردم عبور میکنم و

مثلا خودم را خیلی بهتر از بقیه میدانم و

به حال و روز اعتقاد مردم تاسف میخورم و زیر لب "نچ نچ" کنان رد میشوم،

به این فکر میکنم که چه خوب میشد که

بروم کنج  روستایی و مشغول به خودم باشم و

با عرق جبین و کدّ یمین!!! پول حلال و طییب به دست بیاورم و

 سالم زندگی کنم و...

خیلی مضحک است؛

اولش اینکه که فکر میکنم من از آن بدحجابی که  از کنارم میگذرم

خیلی بهترم و نزد خدا آبرودارترم...

دومش اینکه فکر میکنم اگر جور و پلاس را بردارم و  فرار کنم

همه چیز  خوب و خرم میشود...

خدایا!

در موردِ مورد اول که امروز

در ظل گرما!!! با نشان دادن آن دختر بدحجاب

که از کیفش یک چادر نماز درآورد و

در سایه ای مشغول نماز اول وقت شد

حالی ام کردی من پست تر از این  حرفا هستم

که بخواهم پیش تو آبرودارتر باشم.

خیلی ممنون که حالی ام کردی...

اما در موردِ مورد دوم

که فکر میکنم خیلی ها به این چیزی که من فکر کرده ام شاید

حداقل یک بار فکر کرده باشند؛{چقدر فکر تو فکر شد :) }

این  را عین ترس و جبن میدانم!!!

اینکه از باطل فرار کنی و

به خیال خودت تا سال های سال در روستایی

زندگی کنی و کسی با تو کار نداشته باشد...

زهی خیال باطل که  اگر تو از باطل  فرار کنی،

باطل هم از تو فرار کند...

زهی خیال باطل...

***





ذکر چهل و سوم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


اگر میخواهی بزرگی و کوچکی کسی را بسنجی،

به دردهایش بنگر؛

بنگر که از چه چیزهایی ناله میزند،

از کدامین دردها به ستوه می آید،

چگونه موج بر می دارد...

اینها اولش برای این است که خودت را هم

با این معیارها بسنجی...

اندازه ی هرکس به اندازه ی دردهای اوست...

مطمئن باش...

***

خودم را که حساب میکنم

که با یک حرف، با یک نیشخند، با یک تمسخر

با یک بی احترامی، بایک خیال!!! و...

چنان موج برمیدارم که زندگی عادی ام مختل میشود میفهمم که

چقدر دورم...

حال اوضاع بدتر از این هم میشود

وقتی میفهمی که میزان علی(ع) است...

***

فکر کن یک روز میرسد که دردهای علی(ع) را یک کفه ی ترازو بگذارند

دردهای ما را یک طرف...

چقدر ذلت میکشیم؟!

چقدر خجالت میکشیم؟!

***

این شب ها شب سنجش ها و مقایسه هاست.

دردهایمان، دلبستگی هایمان، تکیه گاه هایمان، پناه و ماواهایمان،

دلخوشی هایمان و...

را مقایسه کنیم با

میزان...

***






ذکر سی و هشتم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


سر قرارم بمانم و دانه های این تسبیح را صوتی باقی بگذارم

به دل خودم هم بیشتر مینشیند.

با تشکر از تذکر دوستان.

***

خوبی هایمان را از خودمان میدانیم،

درحالی که اگر لطف حق نبود مگر امکان خوبی کردن برای ما بود؟!

حالا مشکل اینجاست که خدا هم به رویمان نمی آورد

و ما هر روز طلبکارتر میشویم...

خیلی جالبیم...







ذکر سی و سوم

بسم الله الرحمن الرحیم

مَن کانَ  ِلله، کانَ اللُه لَه


گاهی اوقات این تواصی ها و نکته بینی های دوستانه

عجیب به دل آدمی میچسبد؛

همین که میفهمی کسی هست که بزرگ شدن قلبت هم برایش مهم است

موجی از آرامش را  نصیبت میکند.

گرچه که درد دارد، اما دردش شیرین است.

فراموش نکنیم تواصی کردن و تواصی شنیدن را...

***


سه روز مانده تا ماه مهمانی خدا،

امیدوارم امسال، مهمان خوبی باشیم...





پ.ن:

یــک ناله ی مستانه ز جایی نشنیدم

ویران شود این شهر که میـخانه ندارد